متن آهنگ شام آخر از شروین

دستامو که ول کرد
دنیا رو ول کردم
انگار هزار ساله
توی شبِ سردم
چشماشو که میبست
امید من میمرد
بیرون از این دنیا
حالم بهم میخورد
هوش از سرم میرفت
وقتی کنارم بود
اصلا نمی فهمید
دار و ندارم بود
تا چشمشو دیدم
عشق از دلم سر رفت
دنبال سایه‌اش دل
تا شام آخر رفت
هر روز عوض میشد
هر روز یه رنگی داشت
یک گل که تو سینش
یک قلب سنگی داشت
میگفت دوست دارم
گفتم چه عالی شد
عاشق شدم فهمید
حالی به حالی شد

این زندگی بی اون
عجب غمی داره
دیوونگی واسش
چه عالمی داره
چه عالمی داره
عشق و پرستیدن
دنیا منو بی اون
توی قفس دیدن

هر روز عوض میشد
هر روز یه رنگی داشت
یک گل که تو سینش
یک قلب سنگی داشت
میگفت دوست دارم
گفتم چه عالی شد
عاشق شدم فهمید
حالی به حالی شد
هر روز عوض میشد
هر روز یه رنگی داشت
یک گل که تو سینش
یک قلب سنگی داشت
میگفت دوست دارم
گفتم چه عالی شد
عاشق شدم فهمید
حالی به حالی شد