متن آهنگ فاجعه از رضا مرشدی

فاجعه...
تو ی کافه روی نیمکت
تو ی اون فضای غمگین
روبه روت نشسته بودم
تو سکوتی خیلی سنگین
گیج و گنگ خیره
به هم چشم دوختیم
می خوریم حسرت
روزایی که با هم سوختیم
من نگام به چشم تو
خودم تو دنیای دیگه
گم تو افکار توام
دلم تو رویایی میگه
چی می شد بهم بگی
بازم نگاتو دوس دارم
می دیدی با رفتنت
چشامو رو هم می زارم
من دارم تو این سکوت
خاطره بازی می کنم
غرق نوستالژی این قهوه ی تلخ
نقشمو بازی میکنم
اما تو گرفتی اون
فرصت با تو بودنو
آروم آروم می سازی
لحظه تلخ رفتنو
منو تو با هم بودیم
اما مثل ریل قطار
لحظه ی رسیدن ریلا
به هم فاجعه بار
دیگه جز نگاه سرد
کاری ازم بر نمیاد
اخه اون فاجعه
رخ دادومنو داد به باد
حالا من گیج و گنگ
خیره به تو چشم دوختم
می خورم حسرت روزایی
که با تو سوختم