متن آهنگ خاموشی از مهدی یراحی

نپرس عاشقانه نخواندم چرا که بر قلبِ من کوهي انباشتند
چه بسيارها در بزنگاهِ ظلم نقابِ خود از چهره برداشتند
نفس هام آوار بلعيده بود ترکهاي زخمم مرا زنده کرد
نديدن در آينه آسان نبود به دردي خودش را نشان داده درد
در اين زندان اگر قلبي نلرزد يک دم يارِ من نيست
زير هر سر نيزه تلقينِ سکوت خاموشی​ کارِ من نيست
در اين زندان اگر قلبي نلرزد يک دم يارِ من نيست
زير هر سر نيزه تلقينِ سکوت خاموشی​ کارِ من نيست

به طوفان نگو قدری آهسته تر
که منطق جنونی ست بایسته تر
در آن امنِ ساحل نباید نشست
که فریاد شاید قرق را شکست
به نامِ حقیقت به نامِ قلم
همه دادگاهند و ما متهم
که در شب فقط ماه یک رویه است
به نام حقيقت که ممنوعه است
در اين زندان اگر قلبي نلرزد يک دم يارِ من نيست
زير هر سر نيزه تلقينِ سکوت خاموشی​ کارِ من نيست
در اين زندان اگر قلبي نلرزد يک دم يارِ من نيست
زير هر سر نيزه تلقينِ سکوت خاموشی​ کارِ من نيست